عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با fog

fog

اسم

US تلفظ صوتی/ˈfɑːg/

fogs

(اسم) مه (مثال اول) – گیجی، سردرگمی

Heavy fog forced drivers to slow down.

مه گرفتگی غلیظ رانندگان را مجبور کرد تا سرعتشان را کم کنند.

My mind was in a complete fog.

ذهن من کاملا گیج شده بود.

fog

فعل

fogs; fogged; fogging

(فعل) تار کردن یا تار شدن یا پر کردن یا پر شدن با بخار آب (مثال اول) – گیج کردن کسی یا چیزی (مثال دوم)

The cold air fogged up my glasses.

سردی هوا باعث شد عینکم تار شود.

What you are saying only fogging the issue.

حرفی که دارید میزنید فقط این مشکل را مبهم میکند.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها