برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با ward
ترجمه و جمله با ward
(اسم) یک بخش از بیمارستان (مثال اول) – یک بخش از زندان – کسی (مخصوصا کودک) که تحت قیومت باشد (مثال دوم)
a geriatric/maternity/psychiatric ward
بخش سالمندان/ زایمان/ روانپزشکی
The boy was made a ward of the court.
دادگاه سرپرستی آن پسربچه را عهده دار شد. (make a ward of the court یعنی کودکی که بزهکار بوده یا والدین او سهل انگار بوده اند توسط قانون مدیریت میشود یعنی دادگاه برای او یا قیم موقت تعیین میکند یا در جایی از او نگهداری میکند)
ward
فعل
wards; warded; warding
(فعل) ward off از خود محافظت کردن یا دفاع کردن
He put up his hands to ward her off.
او دستش را بلند کرد تا از آن دختر دفاع کند.
ward off an opponent's blows
دفاع در برابر ضربات حریف
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: