koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با turn

turn

فعل

US /ˈtɚn/

turns; turned; turning

(فعل) چرخیدن، دور زدن - turn a/the page ورق زدن (مثال آخر)

The earth turns on its axis once every 24 hours.

زمین هر 24 ساعت حول محور خود می چرخد.

He turned to leave—but stopped.

او چرخید که برود ولی ایستاد.

Turn here.

اینجا بپیچ. (با ماشین)

Could you turn your chairs to face this way?

آیا می توانید صندلی های خود را بچرخانید و به این سمت رو کنید؟

Turn the page over.

صفحه را برگردانید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) شدن یا تبدیل کردن یا تغییر دادن (سه مثال اول) – آسیب زدن به جایی از بدن مانند مچ پا یا مچ دست (پیچ خوردن - مثال چهارم) – دل پیچه یا شکم پیچه گرفتن - turn your stomach بد شدن حال شما (مثال آخر)

The weather has turned cold.

هوا سرد شده است.

She decided to turn professional.

او تصمیم گرفت حرفه ای شود.

She turned red with embarrassment.

او از خجالت سرخ شد.

I turned my ankle.

مچ پای من پیچ خورد.

The sight of the dead body turned his stomach.

دیدن آن جسد حال مرا بد کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) turn against الف: پشت کردن به کسی، قطع حمایت از کسی (مثال اول) ب: کسی را با کسی بد یا دشمن کردن یا شوراندن (مثال دوم) ج: از چیزی علیه کسی استفاده کردن - turn around الف: دور زدن و برگشت با ماشین ب: متحول شدن یا تغییر کردن و بهتر شدن یا موفق شدن (مثال سوم) ج: کار غیر منتظره یا ناگهانی انجام دادن - turn away به کسی اجازه ورود به جایی را ندادن یا اجازه ورود به شغلی را ندادن (مثال آخر)

He turned against his best friend.

او به بهترین دوستش پشت کرد.

After the divorce he tried to turn the children against their mother.

بعد از طلاق، او سعی کرد بچه ها را علیه مادرشان کند.

After I met him, my whole life turned around.

بعد از ملاقات با او، تمام زندگی من متحول شد.

Thousands of applicants are turned away each year.

هزاران متقاضی کا هر ساله رد می شوند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) turn back الف: برگشتن (مثال اول) ب: به زور کسی را برگرداندن یا عقب زدن (مثال دوم) - turn down الف: کم کردن ب: تا کردن چیزی مانند کاغذ یا پتو ج: به کسی نه گفتن (مثال سوم)

Turn back to the first page.

به صفحه اول برگردید.

They were very nearly forced to turn back.

آنها تقریباً مجبور شدند که به عقب برگردند.

I thanked him for the offer but turned it down.

من از آن پیشنهاد تشکر کردم ولی آن را رد کردم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) turn in الف: وارد جایی شدن ب: به رختخواب رفتن، خوابیدن (مثال اول) ج: دادن چیزی به کسی (مثال دوم) د: پس دادن چیزی که تحویل گرفته اید یا پیدا کرده اید و ... (مثال سوم) ه: دادن یا تولید کردن ف: تحویل دادن کسی یا فروختن کسی به پلیس (مثال چهارم)

It's time to turn in.

وقت خواب است.

The rebels were told to turn in their weapon.

به شورشیان گفته شد که سلاح های خود را تحویل دهند.

I went back to the station-house to turn in my badge and gun.

من به اداره پلیس برگشتم تا نشان و اسلحه خودم را پس دهم.

I decided to turn in my neighbor when I suspected him of the murder.

وقتی به همسایه ام در خصوص آن قتل مشکوک شدم تصمیم گرفتم او را تحویل پلیس دهم.

turn

اسم

turns

(اسم) نوبت، فرصت – تغییر مسیر – چرخش – پیچ جاده

This is my turn.

نوبت من است.

Make a left turn.

به چپ بپیچ.

Give the wheel another turn.

یک بار دیگر چرخ را بچرخان.

Business took a turn for the worse.

تجارت بدتر شد.

I think we took a wrong turn.

به نظرم او در جای اشتباه پیچید.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تغییر یا تحول (مثال اول) – یک حضور یا اجرای عمومی – دور زدن یا قدم زدن (مثال دوم) – give somebody a turn کسی را ناگهان ترساندن - have a turn کمی احساس مریضی کردن (مثال آخر)

My career had already taken a new turn.

حرفه من در آن زمان یک تحول جدید را آغاز کرده بود.

They took a turn through the park.

آن یک چرخی در پارک زدند.

He had a turn and had to lie down.

او کمی ناخوش احوال بود و باید استراحت می کرد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) at every turn هر بار، هر وقت - by turns برای اینکه بگویید که دو چیز متفاوت پشت سر هم رخ می دهند (مثال اول) - in turn الف: یکی پس از دیگری، به نوبت (مثال دوم) ب: در نتیجه - out of turn خارج از نوبت یا وقت برنامه ریزی شده - take turns به نوبت کاری را انجام دادن - the turn of the century آغاز یک قرن جدید (مثال سوم)

The book is, by turns, funny and very sad.

این کتاب هم خنده دار است و هم خیلی ناراحت کننده.

All three of them shared the task of carrying water in turn.

هر سه نفر آن ها کار حمل آب را به نوبت انجام می دادند.

It was built at the turn of the century.

این در ابتدای همین قرن ساخته شد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) turn of mind طریقه فکر کردن - turn of phrase طرز بیان

He is a very intelligent man with a scientific turn of mind.

او یک آدم خیلی باهوش با طرز فکری علمی است.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها