معنی فارسی و جمله با transfer

You’ll be transferred to the Washington office.

من به دفتر واشنگتن منتقل می شوم.

transfer data on the hard drive to a memory stick

منتقل کردن اطلاعات هارد به داخل یک مموری کارت

transfer property by deed

منتقل کردن ملک به وسیله سند

He transferred to Liverpool.

او به لیورپول منتقل شد.

a transfer of funds

انتقال وجوه

He loved living there but had to sell because of a job transfer.

من عاشق زندگی کردن در اینجا بودم و مجبور بودم به دلیل یک جابجایی محل کار آن را بفروشم.

He's a transfer student.

او یک دانش آموز انتقالی است.