عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با trade

trade

اسم

US تلفظ صوتی/ˈtreɪd/

trades

(اسم) تجارت، داد و ستد، بازرگانی – حرفه یا شغلی که نیاز به مهارت دارد و با دست انجام می شود (مثال سوم و چهارم)

the arms/drugs trade

تجارت تجهیزات نظامی/دارو

a fair/good trade

یک داد و ستد منصفانه/خوب

the building trades

مشاغل ساختمان سازی (نجاری، بنایی، گچ کشی و...)

I am an electrician by trade.

من شغلم برقکاری است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) tools of the/your trade لوازم یا مهارت های لازم برای یک حرفه - trick of the/your trade فوت کوزه گری

He taught me all the tricks of the trade to pay as few taxes as possible on my income.

او تمام فوت های کوزه گیری برای پرداخت کردن حداقل مالیات بر درآمد ممکن را به من یاد داد.

trade

فعل

trades; traded; trading

(فعل) خرید و فروش کردن، تجارت کردن – مبادله کردن، عوض کردن چیزی با چیز دیگر (مثال دوم و سوم) – کنار گذاشتن یک وسیله و استفاده از یکی دیگر

The two countries continue to trade with each other.

این دو کشور به تجارت با هم ادامه می دهند.

We traded necklaces.

ما گردنبند ها را با هم عوض کردیم.

I'll trade my camera for your cell phone.

من دوربینم را با گوشی شما عوض می کنم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) طاق زدن دو چیز با هم که ممکن است پولی هم در همراه آن داده شود (مثال اول) – به تجارت مشغول بودن (مثال دوم) – خرید و فروش کردن سهام، معامله کردن سهام (مثال سوم)

I traded my car for a new vehicle.

من ماشینم را با یک خودروی جدید طاق زدم.

The business traded under the name of Kopery.

آن کسب و کار تحت نام کوپری تجارت می کرد.

Over a million shares were traded today.

بیش از یک میلیون سهم امروز معامله شد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) trade down چیزی را فروختن و یک چیز ارزانتر یا کوچکتر خریدن (مثال اول) - trade in چیزی را فروختن و همراه پول آن چیز دیگری را خریدن (متال دوم) - trade off عملی را که کسی انجام می دهد را انجام دادن تا نتیجه مطلوب حاصل شود، تعادل ایجاد کردن (مثال سوم) – بی خیال شدن چیزی برای رسیدن به چیزی

I'm trading down to a cheaper model.

من دارم با فروش این، یک مدل ارزانتر می خرم.

He traded his old car in for a new model.

او ماشین خود را برای خریدن یک مدل جدیدتر فروخت.

They were attempting to trade off inflation against unemployment.

آن ها تلاش می کردند بین تورم و بیکاری تعادل ایجاد کنند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) trade on بهره بردن از چیزی، سو استفاده کردن به نفع خود - trade up فروختن چیزی و خریدن یک چیز گران تر

He was a man who traded on the achievements of others.

او آدمی است که از دستاوردهای دیگران به نفع خود بهره می برد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها