عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با touch

touch

فعل

US تلفظ صوتی/ˈtʌtʃ/

touches; touched; touching

(فعل) دست زدن، لمس کردن – (در جمله منفی) اجازه استفاده نداشتن (مثال دوم) - (در جمله منفی) نخوردن یا نیاشامیدن چیزی (مثال سوم)

That paint is wet, so don’t touch.

آن رنگ کاری خشک نیست، پس دست نزنید.

We haven't touched the money in our share account.

ما از پول داخل حساب مشترکمان استفاده نکرده ایم.

You've hardly touched your food.

تو تقریبا به غذایت دست نزدی.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نزدیک شدن، چسبیدن – (در مورد مقایسه دو چیز مشابه) به خوبی دیگری بودن (مثال دوم) – باعث احساس همدردی یا سپاسگذاری شدن یا باعث ایجاد احساسی در کسی شدن (مثال سوم)

Make sure the wires do not touch.

اطمینان حاصل کن که سیم ها به هم نچسبند.

He describes the events with a passion that no other writer can touch.

او آن حوادث را با اشتیاق توصیف می کند جوری که هیچ نویسنده دیگری نمی توانند به این خوبی توصیف کند.

The story touched me deeply.

آن داستان عمیقا مرا تحت تاثیر قرار داد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) not touch somebody/something همچنین به معنی آسیب نزدن یا آسیب نرسیدن به کسی یا چیزی است - not touch (someone or something) with a ten-foot pole از نزدیک شدن به کسی یا چیزی یا از شرکت در چیزی خودداری کردن - touch a chord in/with you قبول کردن و تحت تاثیر قرار گرفتن - touch all the bases یا touch every base تمام زمینه ها را پوشش دادن (مثلا در یک مقاله) - hit/strike/touch a nerve کسی را عصبانی کردن یا ناراحت کردن یا خجالت زده کردن و غیره (مثال دوم) - touch base (with somebody) با کسی حرف زدن به این منظور که حال او جویا شوید یا در جریان اتفاقی قرار بگیرید (مثال سوم)

Parma had not been touched.

پارما آسیب ندیده است.

I realized I had touched a nerve with my remarks.

من فهمیدم که با نظراتم باعث رنجش شده بودم.

I just wanted to touch base with you.

من فقط می خواستم اوضاع شما را جویا شوم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) touch down فرود آمدن روی یک سطح (land) - touch off آغاز کردن چیزی به صورت ناگهانی، شعله ور کردن (مثال اول) - touch on/upon الف: به صورت خلاصه درباره چیزی حرف زدن یا نوشتن ب: خیلی نزدیک به چیزی بودن یا تقریبا چیزی بودن - touch up با کمی تغییر یا اصلاح چیزی را ارتقا دادن

Her comments touched off a wave of protests.

نظرات او موجی از اعتراضات را به راه انداخت.

touch

اسم

touches

(اسم) لمس – لامسه – احساسی که با لمس کردن به دست می آید (مثال سوم)

She felt a gentle touch on her shoulder.

او دست ملایمی را روی شانه هایش احساس کرد.

the sense of touch

حس لامسه

This cloth is soft to the touch.

این لباس نرم است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) ریزه کاری یا جزئیات کوچک یا کار کوچکی که باعث ارتقاء چیزی می شود یا چیزی را کامل می کند – مهارت (مثال دوم) – a touch یا a touch of یک مقدار کم (مثال سوم)

Meeting them at the airport was a nice touch.

دیدن آن ها در فرودگاه ریزه کاری خیلی خوبی بود.

He seems to be losing his touch at painting.

به نظر، او دارد مهارتش در نقاشی را از دست می دهد.

I had a touch of flu yesterday.

من دیروز کمی آنفولانزا داشتم.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) finishing touch کارهای نهایی که چیزی را کامل می کند - in touch الف: در ارتباط بودن (مثال اول) ب: مطلع بودن، آگاه بودن (مثال دوم) - lose touch رابطه یا آگاهی خود را نسبت به چیزی از دست دادن - lose your touch از دست دادن توانایی یا مهارتی که در گذشته داشتید (مثال سوم)

I'll be in touch with you.

من با تو در ارتباط خواهم بود.

It is important to keep in touch with the latest research.

مهم است که از آخرین تحقیقات مطلع باشی.

The students no longer listen to my threats—I must be losing my touch.

دانش آموزان دیگر به تهدیدات من اهمیتی نمی دهند – احتمالا قدرتم در این کار را از دست داده ام.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها