برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با think
ترجمه و جمله با think
(فعل) فکر کردن، نظر دادن، نظر داشتن، اعتقاد داشتن – بیاد آوردن یا تصور کردن (مثال چهارم)
I always thought he was a bit weird.
من همیشه معتقد بودم که او کمی عجیب قریب است.
She thought that nothing would be the same again.
او فکر می کرد که هیچ چیز دوباره مثل سابق نخواهد شد.
I’ll have to think about this.
من باید درباره این موضوع فکر کنم.
Can you think where you put it?
آیا می توانید بیاد بیاورید که آن را کجا گذاشتید؟
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) come to think of it برای اینکه بگویید چیزی همین الان به خاطر رسید - not think anything of چیزی را مهم یا غیر طبیعی در نظر نگرفتن، توجه نکردن به نکته ای (مثال اول) - not think much of چیزی یا کسی را زیاد دوست نداشتن - think ahead پیش بینی کردن، در نظر گرفتن چیزی که ممکن است رخ دهد (مثال دوم) - think aloud/out loud تفکرات خود را بلند بر زبان آوردن جوری که بقیه آن را بشنوند
I didn't think anything of his wearing a long coat since it was cold outside.
من به اینکه او یک کت بلند پوشید دقت کردم تا اینکه هوا بیرون سرد شد.
I wish I had thought ahead and bring some cash.
کاش پیش بینی می کردم و کمی پول نقد می آوردم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) think back فکر کردن درباره چیزی که قبلا رخ داده است - think better of با فکر کردن بیشتر از انجام کاری خودداری کردن (مثال اول) - think big فکرهای بزرگی در سر داشتن - think for yourself طبق نظر یا تفکر خود عمل کردن نه نظر بقیه (مثال دوم) - think less of مثل گذشته برای کسی احترام قائل نبودن
But then she thought better of it.
اما بعدا او تصمیم گرفت آن کار را نکند.
Parents should encourage their children to think for themselves.
والدین باید بچه های خود را تشویق کنند تا تفکر خود کارها را انجام دهند.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: