عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با swing

swing

فعل

US تلفظ صوتی/ˈswɪŋ/

swings; swung /ˈswʌŋ/ ; swinging

(فعل) تکان خوردن یا تاب خوردن به صورت عقب و جلو (مثال اول) – آسان و به صورت قوسی شکل حرکت کردن (مثال دوم و سوم) – تغییر کردن (مثال چهارم)

The pendulum stopped swinging.

آونگ از حرکت باز ایستاد.

The door swung open.

در، سریع، به راحتی و کامل باز شد.

She swung her purse at me.

او کیفش را به سمت من پرتاب کرد. (کیف یا بند کیف را گرفته و آن را منحنی شکل به سمت من پرتاب کرد)

Her mood can swing wildly from cheerful to angry.

حال او می تواند کاملا از خوشحالی به عصبانیت تغییر کند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) هیجان زده شدن یا خوشحال شدن (مثال اول) – ترتیب کاری را دادن (مثال دوم) - swing by یا swing over دیدار کوتاهی داشتن - swing the balance شرایط را به نفع کسی یا گروهی تغییر دادن

The party was swinging.

آن میهمانی خیلی هیجان انگیز بود.

We managed to swing it so that they will travel together.

ما موفق شدیم که این کار را عملی کنیم و با هم مسافرت کنیم.

swing

اسم

swings

(اسم) یک حرکت منحنی وار توسط دست یا پا و غیره (مثال اول) – نوسان یا حرکت رفت و برگشت (مثال دوم) – تغییر ناگهانی در چیزی (مثال سوم) – تاب (مثال چهارم) – یک نوع جذاب از موسیقی جاز (سوئینگ)

He took a swing at my head and missed.

او سعی کرد به سر من ضربه بزند و نتوانست.

the swing of a pendulum

نوسان آونگ

He couldn't deal with her unpredictable mood swings.

او نمی توانست یا تغییر رفتار آنی خود کنار بیاید.

The kids are playing on the swings.

بچه ها دارند روی تاب ها بازی می کنند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) go with a swing خیلی دوست داشتنی بودن - in full swing به سطح بسیار بالا و دوست داشتنی رسیدن (مثال اول) - get in/into the swing (of something) به شرایط عادت کردن و کاملا درگیر آن شدن (مثال دوم)

The party was in full swing.

میهمانی به سطح دوست داشتی رسیده بود.

I really didn't like soccer when I first started out, but I'm starting to get into the swing of it.

من وقتی برای اولین فوتبال را شروع کردم اصلا خوشم نمی آمد ولی کم کم دارم به آن عادت می کنم.

swing

صفت

(صفت) مربوط به نوعی از موسیقی جاز (سوئینگ)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها