برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با swell
ترجمه و جمله با swell
(فعل) باد کردن، متورم شدن، پف کردن (مثال اول) – بزرگ شدن یا حجیم شدن (مثال دوم و سوم) – (در مورد صدا) بلند شدن (مثال آخر)
His broken ankle swelled badly.
مچ پای شکسته او بدجوری ورم کرده بود.
The river will swell when the snow melt.
این رودخانه با آب شدن برف طغیان خواهد کرد.
Immigrants swelled the country’s population.
مهاجرین باعث افزایش جمعیت کشور شدند.
The cheering swelled through the arena.
صدای تشویق از سراسر استادیوم بلند شد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) (در مورد بادبان) در اثر باد پف کردن و شکل گرفتن - a swelled head متکبّر – swollen (صفت) ورم کرده
swell
اسم
swells
(اسم) موج آب (مثال اول) – گردی یا شکل گرد چیزی (مثال دوم) – افزایش در چیزی (مثال سوم) – آدم مهم
swell
صفت
(صفت) خیلی خوب (excellent)
The car is in swell condition.
ماشین در وضعیت خیلی خوبی قرار دارد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: