برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با surface
ترجمه و جمله با surface
(اسم) بخش یا لایه یا سطح بیرونی چیزی (دو مثال اول) - the surface همچنین به معنی ظاهر چیزی یا کسی است (مثال سوم) - below/beneath/under the surface در باطن یا در دل چیزی یا کسی (مثال آخر)
the Mars's surface
سطح مریخ
the road surface
سطح جاده
On the surface, it seems a simple story.
از نظر ظاهری، این یک داستان آسان به نظر می رسد.
He seems very calm but beneath the surface I’m sure that he’s very upset.
او خیلی خونسرد به نظر می رسد ولی در باطن، من مطمئن هستم که او خیلی ناراحت است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) scratch the surface به صورت محدود و مختصر با چیزی سر و کله زدن یا چیزی را خواندن
surface
فعل
surfaces; surfaced; surfacing
(فعل) به سطح آب آمدن (مثال اول) – ظاهر شدن، مشخص شدن (مثال دوم) – روی یک جاده روکش زدن یا ترمیم کردن (مثال سوم) – بیدار شدن از خواب
surface
صفت
(صفت) ظاهری (مثال اول) – سطحی، رویی (مثال دوم) - surface mail پستی که روی زمین انجام می شود نه از روی هوا یا دریا - surface tension کشش سطحی یک مایع که باعث می شود مولکول های آن در سطح مایع به هم نزدیک شوند (مثال سوم) - surface force نیروی نظامی زمینی
the surface differences
تفاوت های ظاهری
surface layers
لایه های رویی
Surface tension could be defined as the property of the surface of a liquid that allows it to resist an external force.
کشش سطحی را می توان به عنوان یک ویژگی در سطح یک مایع نامید که به آن این امکان را می دهد که در مقابل یک نیروی خارجی مقاومت کند.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: