برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با straight
ترجمه و جمله با straight
(صفت) صاف و بدون زاویه یا چاله یا خمیدگی (مثال اول) – عمود یا صاف (عمود بر چیزی یا بدون زاویه نسبت به افق – مثال دوم) – پشت سر هم، مداوم (مثال سوم)
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) صادق، بی رو در بایستی (مثال اول) – شامل دو نفر یا دو چیز (معمولا درباره انتخاب کردن - مثال دوم) – صرف، بدون چیز دیگری (مثال آخر)
It's time for some straight talking.
وقت آن است که چند کلمه بدون رو در بایستی حرف بزنیم.
It was a straight choice between doing the task and get fired.
آن یک انتخاب بین انجام دادن آن کار و اخراج شدن بود. (یا انجام بدهم یا اخراج شوم)
a straight-A student
یک دانش آموز که فقط نمره A می گیرد
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) مرتب (مثال اول) - get something straight چیزی را به درستی به کسی توضیح دادن (مثال دوم) - set/put somebody straight شرایط موقعیتی را برای کسی توضیح دادن (مثال سوم)
اتاق را مرتب کردن
The reporter didn't get the details of the story straight.
گزارش گر، جزئیات آن داستان را به درستی توضیح نداد.
Sara set/put her straight about/on what happened.
سارا او را در جریان اتفاقات قرار داد.
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) بی حساب (مثال اول) – آدم حسابی، درست کار (مثال دوم) – از نظر جنسی به جنس مخالف علاقه داشتن (heterosexual) – پاک، بدون مصرف الکل را استفاده از مواد مخدر – (در مورد نوشیدنی های الکلی) بدون افزودنی مانند یخ یا آب – جدی (جک یا طنز نیست – مثال سوم)
You pay for the dinner, and I'll consider us straight.
اگر پول نهار را حساب کنی، من، ما را بی حساب در نظر می گیرم. (بی حساب می شویم)
John’s been trying to go straight.
جان دارد تلاش می کند تا خلاف را کنار بگذارد. (go straight خلاف را کنار گذاشتن و زندگی درستی داشتن)
a straight actor
یک بازیگر جدی (که دنبال خنداندن مردم نیست)
straight
قید
(قید) مستقیما، صاف و بدون زاویه یا چاله یا خمیدگی (مثال اول و دوم) – به صورت پشت سر هم (مثال سوم) – بدون تاخیر، فورا، مستقیما (دو مثال آخر)
Stand up straight.
صاف بایست.
He was looking straight at me.
او داشت مستقیم به من نگاه می کرد.
Sometimes we worked 18 hours straight.
گاهی ما 18 ساعت به صورت مداوم کار می کردیم.
I got to the hotel and went straight to bed.
من به هتل رسیدم و مستقیما به تخت خواب رفتم. (از شدت خستگی خوابیدم)
I'll come straight to the point.
من بدون فوت وقت به این نکته می پردازم.
(قید – ادامه بررسی معنی واژه) صادقانه یا بدون رو در بایستی (مثال اول و دوم) – نرمال، معمول، درست (مثال سوم) - straight as a ramrod یا ramrod straight (در مورد طرز نشستن یا ایستادن کسی) صاف و با وقار
I hope you’re playing it straight.
امیدوارم که صادقانه رفتار کنی.
Tell me straight: how much money did you make this month?
صادقانه به من بگو: این ماه چقدر درآمد کسب کردی؟
She couldn't think straight.
او نمی توانست درست فکر کند.
(قید – ادامه بررسی معنی واژه) straight off فورا (مثال اول) - straight out الف: صادقانه ب: بدون تاخیر (مثال دوم) - straight up صادقانه حرف زدن، جدی بودن - set/put the record straight حقایق را به مردم گفتن به این دلیل که می خواهید مطمئن شوید اطلاعات درست بر مردم برسد و تاثیر اطلاعات غلطی که قبلا توسط کسانی داده شده است از بین برود (مثال سوم)
Wendy drank half the bottle straight off.
وندی فورا نصف بطری را نوشید.
She told me straight out what had happened.
او فورا به من گفت که چه اتفاقی افتاده است.
Although they quickly put the record straight, the news had a negative impact on their votes.
با اینکه آن ها به سرعت حقایق را بیان کردند، ولی آن خبر روی آرای آن ها تاثیر منفی گذاشت.
straight
اسم
straights
(اسم) یک فرد غیر هم جنس باز – بخش بدون پیچ یک پیست اتوموبیل رانی یا یک جاده – یک دست بازی پوکر با 5 کارت پشت سر هم (مثلا یک پنج و یک شش و یک هفت و یک هشت و یک نه) - the straight and narrow یک زندگی درست و صادقانه (مثال اول)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: