برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با stir
ترجمه و جمله با stir
(فعل) هم زدن (مثال اول) – کمی حرکت کردن یا تکان دادن (مثال دوم) – بیدار شدن یا به خود تکانی دادن و کاری را شروع کردن (مثال سوم)
Stir two spoons of sugar into the batter.
دو قاشق شکر را درون خمیر هم بزنید.
A slight breeze was stirring the curtains.
نسیم ملایمی پرده ها را تکان می داد.
The alarm clock went off, but she didn't stir.
ساعت زنگدار خاموش شد ولی او بیدار نشد. (از تخت خواب جم نخورد)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) احساسات کسی را بر انگیختن (دو مثال اول) - stir up الف: احساسی را بر انگیختن (مثال اول) ب: گرد یا خاک و ... را به هوا بلند کردن (مثال سوم)
stir
اسم
(اسم) هیجان یا علاقه شدید (مثال اول) – تکان یا حرکت اندک – عمل هم زدن چیزی (مثال دوم) - زندان
Her film has caused a stir in America.
فیلم او هیجان شدیدی را در آمریکا بوجود آورد.
She gave the pan a stir.
او ماهی تابه را همی زد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: