عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با stamp

stamp

اسم

US تلفظ صوتی/ˈstæmp/

stamps

(اسم) تمبر مربوط به نامه (مثال اول) – مهر (خود وسیله یا عمل مهر کردن - مثال دوم و سوم) – مهر یا نشانی از یک ویژگی (مثال چهارم)

a stamp album

یک آلبوم تمبر

a passport stamp

یک مهر گذرنامه (خود وسیله)

a stamp on the document

یک مهر روی این سند

The president gave the plan his stamp of approval.

رئیس جمهور آن برنامه را تایید کرد. (stamp of approval اصطلاحا یعنی: مهر تایید)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the stamp of something یک ویژگی خاص که به وضوح در کسی یا چیزی قابل مشاهده است (دو مثال اول) – یک تاثیر مهم (مثال سوم) – نوع، جنس (مثال آخر) – گام یا قدم سنگین و با صدای زیاد

The speech bears the stamp of authority.

قدرت در این سخنرانی موج می زند.

His poetry bears the stamp of genius.

نبوغ در شعر او بیداد می کند.

She has a chance to put her stamp on government policy.

او این شانس را دارد که تاثیر خود را روی سیاست های دولت بگذارد.

The son was a man of a very different stamp.

آن پسر، مردی از یک جنس کاملا متفاوت بود. (با بقیه فرق داشت)

stamp

فعل

stamps; stamped; stamping

(فعل) محکم پا بر زمین کوبیدن یا به این صورت راه رفتن (دو مثال اول) – مهر زدن، مارک زدن (مثال سوم) – با دستگاه پرس و امثال آن روی چیزی مارک زدن (مثال آخر)

Sara tried to stamp on the spider.

سارا تلاش کرد تا روی آن عنکبوت پا بکوبد.

She stamped out of the room.

او با گام ها سنگین از اتاق خارج شد.

It was stamped with the words: Made in Taiwan.

روی آن، مارک: ساخت تایوان زده شده بود.

newly stamped coins

سکه های تازه ضرب شده

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) به خاطر سپردن – تمبر زدن به یک نامه (مثال اول) - stamp as کسی را فرد خاصی یا دارای ویژگی خاصی نشان دادن (مثال دوم) - stamp on الف: روی چیزی پا گذاشتن (مثال سوم) ب: با اعمال قدرت جلوی چیزی را گرفتن

stamp a letter

یک نامه را تمبر زدن

Her manner stamped her as a fool.

رفتار او، او را یک احمق نشان می دهد.

He stamped on my toe!

او روی انگشت من پا گذاشت!

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) stamp out الف: متوقف کردن یا نابود کردن چیزی یا جلوی چیزی را گرفتن (مثال اول) ب: با پا آتش را خاموش کردن (مثال دوم)

to stamp out corruption

جلوی فساد را گرفتن

We stamped out the fire so that it wouldn't be seen in the night.

ما با پا آتش را خاموش کردیم تا در شب دیده نشود.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها