برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با stage
ترجمه و جمله با stage
(اسم) یک مرحله یا نقطه یا فاز خاصی از رشد یا پیشرفت چیزی (دو مثال اول) – استیج یا یک سکوی بالا آمده در یک سالن تئاتر یا کنفرانس و غیره که اجرا کنندگان روی آن می ایستند (دو مثال آخر)
the early stages of a child’s development
مراحل ابتدایی رشد کودک
He's reached a crucial stage in his career.
او به یک نقطه حیاتی در حرفه اش رسیده است.
She appeared on stage with Brad Pit.
او با برد پیت روی استیج آمد.
The band took the stage to perform their new song for the audience.
آن گروه موسیقی روی صحنه آمد تا آهنگ جدیدشان را برای تماشاگران اجرا کنند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) جایگاهی از فعالیت که اتفاقات مهم در آن سطح رخ می دهد (دو مثال اول) – بخشی از یک موشک که سوخت و پیشران خودش را دارد (مثال سوم) - in stages مرحله به مرحله یا به صورت گام به گام و نه دفعتاً (مثال آخر)
Sara’s sculpture took center stage at the show.
مجسمه سارا، در آن نمایش، کانون توجهات قرار گرفت. (take center stage یعنی در مرکز توجهات بودن)
The country wants to play a leading role on the world stage.
این کشور می خواهد یک نقش تعیین کننده در سطح جهانی داشته باشد.
a three-stage missile
یک موشک سه مرحله ای
We’re repairing the house in stages – first the roof, then the paintings.
ما این خانه را مرحله به مرحله تعمیر می کنیم – ابتدا سقف و سپس رنگ آمیزی ها.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) set the stage (for something) شرایط را برای چیزی ممکن یا محتمل کردن
stage
فعل
stages; staged; staging
(فعل) نمایش اجرا کردن یا خواندن و غیره روی استیج – برگذار کردن یک رویداد (مثال اول و دوم) – stage a comeback/recovery etc یک بازگشت موفقیت آمیز یا بدست آوردن یک موفقیت بعد از تجربه یک عقب افتادگی یا شکست (مثال سوم)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: