برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با sport
ترجمه و جمله با sport
(اسم) ورزش - blood sports ورزش هایی که شامل کشتن حیوانات است – همراه با صفاتی مانند good یا bad یا poor و غیره می آید تا رفتار کسی را بعد از باخت در یک مسابقه یا رقابت توصیف کند (مثال سوم و چهارم) - be a sport یک لطفی بکن (در هنگام درخواست کردن - مثال آخر)
Soccer is a team sport.
فوتبال یک ورزش تیمی است.
او قبلا ورزش می کرد.
She's a good sport.
او بعد از شکست در یک مسابقه رفتار مناسبی دارد.
بعد از باخت در مسابقه تندی نکن.
Be a sport and bring me another cup of tea.
یک لطفی بکن و یک فنجان چای دیگر برایم بیاور.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in sport به شوخی - make sport of مسخره کردن کسی یا چیزی – برای صمیمی خطاب کردن یک نفر (مخصوصا یک مرد – مثال اول)
See you later, sport.
بعدا میبینمت، رفیق.
sport
صفت
(صفت) تفننی، تفریحی یا از سر تفریح
sport
فعل
sports; sported; sporting
(فعل) پوشیدن چیزی یا داشتن چیزی روی بدن یا بدنه چیزی به طوری که نشان دادن آن یا دیدن آن توسط مردم باعث افتخار شما یا جلب توجه آن ها شود – بازی کردن با شادی و به صورت دوست داشتنی (مثال دوم)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: