برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با space
ترجمه و جمله با space
(اسم) مقداری یا وسعتی از یک منطقه یا اتاق یا یک سطح و غیره که خالی است یا برای استفاده در دسترس (مثال اول) – فاصله خالی بین چیزها (مثال دوم) – منطقه ای که خالی از سکنه است (مثال سوم)
a parking space
یک فضا برای پارک کردن
There wasn't much space between their houses.
فاصله زیادی بین خانه آن ها نبود.
the wide open spaces of the prairies
مناطق وسیع خالی از سکنه چمنزارها
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) فضا (مثال اول) – مکان (مثال دوم) – یک دوره از زمان (مثال سوم)
the Iran space program
برنامه فضایی ایران
He was trying to explore the relationship between time and space.
او در تلاش بود تا رابطه بین زمان و مکان را بررسی کند.
Within the space of four weeks, she felt much better.
در یک دوره زمانی 4 هفته ای، او وضع سلامتی خیلی بهتری داشت.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) اسپیس یا فاصله بین حروف در نوشتار – فضای خالی که در آن می توان چیزی را نوشت – آزادی که برای انجام کاری نیاز دارید (مثال اول) - personal space فاصله فیزیکی که شما دوست دارید رعایت شود. مثلا در هنگامی که در اتوبوس سر پا هستید – صندلی خالی در اتوبوس یا سینما و غیره - stare/gaze (off) into space رو به جلو نگاه کردن بدون نگاه کردن به کس خاصی (مثال آخر)
space
فعل
spaces; spaced; spacing
(فعل) جاگذاری کردن یا قرار دادن چیزها به صورتی که فاصله معینی بین آن ها باشد – فاصله زمانی خاصی گذاشتن (مثال دوم)
It's important to think ahead when locating and spacing (out) your tomato plants.
مهم است که وقتی دارید گوجه فرنگی های خود را مکان یابی و جاگذاری می کنید، دقت لازم را داشته باشد. (خیلی نزدیک به هم نکارید)
They spaced out the births of their two children.
آن ها بین تولد دو فرزند خود فاصله گذاشتند. (مثلا دو سال فاصله گذاشتند و بعد برای بعدی اقدام کردند)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: