برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با sock
ترجمه و جمله با sock
sock
فعل
socks; socked; socking
(فعل) محکم ضربه زدن – ضربه خوردن از چیزی یا متاثر شدن از چیزی (مثال دوم) - sock away کنار گذاشتن و ذخیره کردن چیزی مانند پول (مثال آخر)
She socked him in the face.
او به صورت او مشت زد.
I got socked with a big house repair bill.
رقم زیاد قبض تعمیر خانه مرا متاثر کرد. (اصطلاح get socked with sth یعنی شوکه شدن از دریافت چیزی)
He already has $600 socked away for college.
او همین الان 600 دلار برای دانشگاه کنار گذاشته است.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) socked in گیر کردن در هوای بد مانند مه غلیظ که قدرت دید را می گیرد (مثال اول) - sock it to به کسی حمله فیزیکی یا لسانی کردن
The airport was completely socked in.
فرودگاه کاملا در مه غلیظ فرو رفته بود.
John socked it to Joe and knocked him down.
جان به جو حمله کرد و او را نقش بر زمین کرد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: