عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با smooth

smooth

صفت

US تلفظ صوتی/ˈsmuːð/

smoother; smoothest

(صفت) صاف (مثال اول) –( در مورد مایع) ضلال، بدون غیر (مثال دوم) – (در مورد یک مایع ترکیب شده) کاملا حل شده و بدون ذرات حل نشده (مثال آخر)

smooth skin

پوست صاف (بدون چروک و غیره)

The water was as smooth as glass.

آب به صافی شیشه بود. (گل و غیره درون آن نبود)

Once the mixture is smooth, spread it over the cake.

وقتی که این ترکیب کاملا حل شد، آن را روی کیک پخش کن.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) بدون مشکل و کاملا موفق (مثال اول) – بدون حرکات ناگهانی یا وقفه یا دشواری (مثال دوم) – چاپلوسانه و با چرب زبانی (مثال سوم)

The new government has promised a smooth transition of power.

دولت جدید، یک انتقال قدرت بدون مشکل را وعده داده است.

The plane made a smooth landing.

هواپیما فرود بدون مشکلی داشت.

I trust an honest face more than a smooth talker.

من به یک فرد صادق بیشتر از یک حراف چرب زبان اعتماد دارم.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) (بو یا مزه) ملایم و خوشایند – (در مورد صدا و غیره) خوشایند و دلنشین - smooth sailing پروسه روان و بدون مانع - take the rough with the smooth چیزی را بدی که در کنار یک چیز خوب رخ می دهد را پذیرفتن و کنار آمدن (مثال اول) – smoothness (اسم) صافی (مثال آخر)

In our business, you have to learn to take the rough with the smooth.

در کسب و کار ما باید یاد بگیری که خوبی را با بدی اش بپذیری.

the smoothness of her skin

صافی پوست او

smooth

فعل

smoothes; smoothed; smoothing

(فعل) صاف کردن، چین و چروک چیزی را گفتن، هموار کردن (در بسیاری از کاربرد ها با حروفی مانند back یا down یا out همراه است – دو مثال اول) – smooth the path/way برداشت مشکلات و دشواری ها و هموار کردن یک مسیر (مثال سوم)

She smoothed out the newspaper.

او روزنامه را صاف کرد. (مثال مچاله شده بود)

She smoothed back her hair.

او موهایش را به پشت صاف کرد.

These negotiations are intended to smooth the path to a peaceful power transition.

این مذاکرات می خواهد مسیر را برای یک انتقال قدرت مسالمت آمیز همرا کند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) مالیدن چیزی مانند کرم یا براق کننده و غیره روی چیزی (مثال اول) - smooth away مشکلات را کم کردن یا زدودن (مثال دوم) - smooth out الف: صاف کردن چیزی ب: کاری را با برداشت یا کم کردن مشکلات آسان کردن - smooth over مشکلات یا اختلافات را کم کردن، تنش زدایی کردن (معمولا با حرف زدن با حرف های درگیر – مثال آخر)

She smoothed suntan lotion over her legs.

او لوسیون ضد آفتاب را روی پاهایش مالید.

My mother was always there to smooth away my fears.

مادر همیشه حضور داشت تا نگرانی های مرا کم کند.

He spoke to both sides in the dispute in an attempt to smooth things over.

او با هدف تعدیل اوضاع، با هر دو طرف حرف زد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها