عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با slip

slip

فعل

US تلفظ صوتی/ˈslɪp/

slips; slipped; slipping

(فعل) به صورت ناگهانی سر خوردن (مثال اول) – به آرامی جابجا کردن یا جابجا شدن یا حرکت دادن (مثال دوم و سوم) – بدون جلب توجه چیزی را به کسی دادن (مثال آخر)

My foot slipped on the stair and I fell.

پای من روی پله سر خورد و افتادم.

She was able to slip out of the room without disturbing anyone.

او می توانست به آرامی از اتاق خارج شود بدون اینکه کسی را اذیت کند.

Help me slip the cover over the car.

به من کمک کن تا کاور را از روی ماشین بردارم.

He slipped his hand into her.

او به آرامی دست در دست آن دختر گذاشت.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) وارد وضعیت یا حالت بدتر شدن، بدتر شدن (مثال اول) – فرار کردن یا خلاص شدن از چیزی (مثال دوم) – پوشیدن یا درآوردن لباس یا به سر کردن یا به روی خود کشیدن چیزی به سرعت (مثال سوم)

After slipping into a coma, she never woke up.

بعد از اینکه وارد کما شد، هرگز بیدار نشد.

The dog slipped his collar and ran away.

آن سگ از گردنبند خود خلاص شد و فرار کرد.

She stood up and slipped on her shirt.

او ایستاد و به سرعت پیراهنش را پوشید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) رخ دادن یا گذر کردن چیزی یا رویدادی بدون جلب توجه (مثال اول) - let (something) slip یا let slip (something) چیزی را که قصد گفتن آن را ندارید اشتباها بگویید (مثال دوم) - slip away الف: سپری شدن، گذشتن ب: ترک یک مکان بدون جلب توجه (مثال سوم) ج: از دست رفتن یا از دست دادن یک فرصت

His birthday slipped by without us knowing.

تولد او گذشت بدون اینکه ما متوجه شویم.

Alex had let slip he was married.

الکس لو داد که ازدواج کرده است.

I felt really uncomfortable in the group of strangers, so I slipped away when everyone was distracted.

من میان آن افراد غریبه اصلا راحت نبودم، بنابراین وقتی که همه حواسشان پرت بود، فرار کردم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) slip out اشتباها گفتن (مثال اول) - slip through/between the cracks مورد توجه قرار نگرفتن یا نادیده گرفته شدن در سیاست یا جامعه یا در یک اقدام (در آمریکایی) - slip/fall through the net مورد توجه قرار نگرفتن یا نادیده گرفته شدن (در بریتیش) - slip up اشتباه کردن (مثال دوم) - slip your mind/memory فراموش شدن، از یاد رفتن

I didn’t mean to say it. The words slipped out.

من قصد نداشتن آن را بگویم. آن حرف ها از دهان من پرید.

These figures don't make sense - have we slipped up somewhere?

این اعداد با عقل جور در نمی آید – آیا ما جایی ر اشتباه کرده ایم؟

slip

اسم

slips

(اسم) یک تکه کاغذ (مثال اول) – یک اشتباه کوچک (مثال دوم) – ریزش یا کاهش – تعادل خود را از دست دادن، لغزش – نوعی لباس زیر زنانه نازک که معمولا زیر لباس اصلی پوشیده می شود (آستر – مثال سوم) – مکانی U شکل در برخی از اسکله ها که یک قایق یا کشتی بین آن لنگر می گیرد

a betting slip

یک فیش شرطبندی

a careless slip

یک اشتباه بی دقت

a half slip

یک آستر نیم تنه (کمر به پایین را می گیرد)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) a slip of the tongue چیزی که اشتباها بر زبان جاری می شود و گفته می شود - give somebody the slip فرار کردن از دست کسی که دنبال شما است (مثال اول) – یک فرد یا حیوان جوان و لاغر – خاک رسی که برای سفالگری استفاده می شود

I managed to give him the slip by hiding behind a wall.

من با مخفی شدن پشت یک دیوار موفق شدم از دست او فرار کنم.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها