عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با sink

sink

فعل

US تلفظ صوتی/ˈsɪŋk/

sinks; sank /ˈsæŋk/ or sunk /ˈsʌŋk/ ; sunk; sinking

(فعل) به پایین آب رفتن، غرق شدن – افتادن یا جابجا شدن به یک سطح پایین تر (مثال دوم و سوم) – توپ را در ورزش هایی مانند بیلیارد یا گلف به داخل چاله یا سوراخ انداختن یا مانند بسکتبال به درون سبد انداختن (مثال آخر)

The boat filled with water and began to sink.

قایق با آب پر شد و شروع به غرق شدن کرد.

The sun sank behind the hills.

خروشید به پشت تپه ها رفت.

My feet sink into the sand with every step.

پاهایم با هر قدم در ماسه فرو می روند. (بیش تر از قدم قبل فرو می روند)

He sank the putt.

او پوپ گلف را به درون چاله انداخت. (او با ضربه زدن به توپ آن را به داخل چاله انداخت.)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نابود کردن، باعث شکست یا سقوط شدن (مثال اول) - sink or swim اینکه موفق شدن یا شکست خوردن در چیزی کاملا منوط به اراده و تلاش خود شما است و کمکی در کار نیست، یا، موقعیتی که اگر در آن تلاش خود را بکار نگیرید شکست خواهید خورد (مثال دوم) - sink your teeth into something کاملا وارد قضیه یا چیزی شدن (مثال سوم)

A price war sank the company.

جنگ قیمت، شرکت را نابود کرد.

It's too late to help John now. It's sink or swim for him.

الان برای کمک کردن به جان خیلی دیر است. موفقیت یا شکست او کاملا به خودش بستگی دارد.

It was a story you could really sink your teeth into.

آن، داستانی بود که میشد خودت را کاملا با آن همراه کنی. (یا در آن غرق کنی)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sink like a stone به سرعت غرق شدن (مثال اول) - sink without a trace یا sink without trace غرق شدن در جایی که قابل دیدن یا پیدا کردن نباشد - sink back لم دادن یا ریلکس کردن (مثال دوم)

The ship hit an iceberg and sank like a stone.

کشتی به یک کوه یخ برخورد کرد و فورا غرق شد.

She sank back in her chair.

او روی صندلی خود لم داد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sink into الف: وارد یک شرایط یا حالت بدتر شدن (مثال اول) ب: پی بردن یا فهمیدن چیزی ج: فرو رفتن یا فرو کردن در چیزی (مثال دوم) د: پول زیادی را در چیزی یا فعالیتی هزینه کردن

He sank into a deep depression.

او وارد یک افسردگی شدید شد.

The dog sank its teeth into my arm.

سگ، دندان هایش را در دستم فرو کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sink in الف: چیزی را کم کم احساس کردن یا کم کم به چیزی پی بردن یا فهمیده شدن ب: (در مورد یک مایع) جذب شدن (مثال دوم)

He paused to allow his words to sink in.

او درنگ کرد تا اجازه دهد حرف هایش درک شود (جا بیفتد).

Wait a few minutes to let the moisturizer sink in.

کمی صبر کنید تا کرم مرطوب کننده جذب شود.

sink

اسم

sinks

(اسم) سینک ظرفشویی یا دستشویی

a kitchen sink

سینک آشپزخانه

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها