برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با signal
ترجمه و جمله با signal
(اسم) نشانه، علامت – سیگنال (مانند سیگنال رادیویی یا الکتریکی – مثال چهارم) - busy signal بوق اشغال تلفن - mixed messages/signals پیام های کاملا متفاوتی که کسی با اعمال یا حرف های خود به شما منتقل می کند
At an agreed signal they left the room.
به عنوان یک نشانه موافقت، آن ها اتاق را ترک کردند. (آن ها اتاق را به نشانه اینکه موافق هستند، ترک کردند.)
Don't start until I give the signal.
شروع نکن تا وقتی کی من علامت دهم.
The traffic signal (traffic light) were on red.
چراغ راهنما، قرمز بود.
a small antenna which can receive radio signals
یک آنتن کوچک که می تواند سیگنال های رادیویی را دریافت کند
signal
فعل
signals; در آمریکایی signaled ,یا در بریتیش signalled; در آمریکایی signaling ,یا در بریتیش signalling
(فعل) نشانه چیزی بودن – علامت دادن با ایجاد صدا یا حرکت، سیگنال دادن (مثال دوم)
signal
صفت
(صفت) قابل توجه، مهم، معنی دار – signally (قید) به صورت معناداری
a signal failure of leadership
یک شکست معنی دار در رهبریت
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: