koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با shoot

shoot

فعل

US /ˈʃuːt/

shoots; shot /ˈʃɑːt/ ; shooting

(فعل) شلیک کردن یا تیر اندازی کردن با یک تفنگ یا کمان و غیره یا با شلیک کردن به کسی یا چیزی آسیب زدن یا کشتن (سه مثال اول) – (در ورزش) شوت کردن یا ضربه زدن یا پرتاب کردن پوپ و غیره با هدف به سمر رساندن گل یا کسب امتیاز (مثال چهارم)

We’d take our bows and arrows and shoot at targets.

نا تیر و کمان خود را بر می داریم و به اهداف شلیک می کنیم.

The police shot the suspect in the leg.

پلیس به پای مجرم شلیک کرد.

An unidentified man was shot yesterday afternoon.

یک مرد ناشناس دیروز بعد از ظهر کشته شد. (مورد هدف قرار گرفت)

She shot the ball from midfield.

او توپ را از وسط زمین شوت کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) shoot baskets بسکتبال بازی کردن - shoot pool بیلیارد بازی کردن – به سرعت حرکت کردن (مثال اول) – فیلم برداری کردن یا عکس برداری کردن (مثال دوم) - have shot your bolt هر تلاش ممکنی را برای انجام کاری بکار بستن - look/shoot/stare daggers at با عصبانیت به کسی نگاه کردن

A plane shot across the sky.

یک هواپیما به سرعت از آسمان عبور کرد.

The movie was shot in Australia.

این فیلم در استرالیا ساخته شده است.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) shoot down الف: چیزی را با شلیک کردن نقش بر زمین کردن (مثال اول) ب: از بین رفتن، تمام شدن (مثال دوم) ج: چیزی را کاملا رد کردن (مثال سوم) د: کشتن کسی با شلیک گلوله ه: تبعیت نکردن از دستور کسی

The drone was shot down with Russian missile system.

پهباد توسط سامانه موشکی روسیه ساقط شد.

Her hopes were shot down.

امید او از دست رفته بود.

His latest theory has been shot down in flames.

آخرین تئوری او به سرعت رد شده است.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) shoot for وقتی هدفی داشتن، تلاش کردن برای رسیدن به چیزی (مثال اول) - reach/shoot for the moon تلاش کردن برای رسیدن به یک هدف بسیار دشوار - shoot from the hip بدون فکر کردن حرف زدن یا تصمیمی را به سرعت گرفتن - shoot it out شلیک کردن به کسی تا هنگامی که یکی از طرف ها کشته شود یا شکست بخورد - shoot off جایی را به سرعت ترک کردن - shoot the breeze یا shoot the bull یا shoot the shit حرف های بیهوده و بی اهمیت زدن - shoot the rapids به سرعت در آب حرکت کردن

Our football team will shoot for its first victory today.

تیم فوتبال ما امروز برای رسیدن به اولین پیروزی اش تلاش می کند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) shoot up الف: به سرعت بالا رفتن یا افزایش یافتن (مثال اول) ب: رشد کردن سریع قد یک کودک ج: با شلیک کردن به شدت به کسی یا چیزی آسیب رساندن یا گلوله های زیادی را به چیزی شلیک کردن (مثال دوم) د: تزریق کردن مواد مخدر با آمپول (مثال سوم)

prices shot up by 25 percent.

قیمت ها 25 درصد افزایش یافته است.

He shot the place up.

او آنجا را سوراخ سوراخ کرد.

She saw a girl shooting up in the toilets.

او یک دختر را دید که در دستشویی داشت به خود مواد تزریق می کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) shoot your mouth off یا shoot off at the mouth حرافی کردن با صدای بلند

He tends to shoot her mouth off.

او تمایل دارد حرافی کند.

shoot

اسم

shoots

(اسم) شکوفه یا جوانه یک گیاه – فیلم برداری یا ساختن یک فیلم یا عکس برداری – وقت شکار، شکارگاه

Little green shoots appeared in the spring.

شکوفه های سبز رنگ کوچک در بهار نمایان می شوند.

a fashion shoot

عکس برداری مد (از مدل ها عکس گرفتن)

shoot

حرف اضافه

(حرف اضافه) به جای واژه shit و برای اجتناب از گفتن آن بکار می ورد – برای اینکه به کسی بگویید که حرفش را بزند (مثال اول)

You want to tell me something? OK, shoot!

میخواهی چیزی را به من بگویی؟ خب بگو!

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها