معنی فارسی و جمله با separate

The program made me realize that no one social-justice issue is separate from the rest.

این مشکل باعث شد بفهمم که موضوع عدالت اجتماعی کسی، جدا از بقیه نیست.

They would share the same DNA, but in every other respect, like identical twins, they would be separate and distinct individuals.

آن ها دی ان ای یکسانی دارند ولی از نظر جنبه های مختلف، مانند دوقلوهای یکسان، دو فرد مختلف و متمایز خواهند بود.

After lunch they went their separate ways.

بعد از ناهار آن ها راهشان را جدا کردند. (هر کدام به یک طرفی رفتند.)

They were separated by the war.

آن ها با جنگ جدا شدند.

She would rather die than be separated from her lover.

او ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه از معشوقه اش جدا شود.

A wall separates the two yards.

یک دیوار، این دو حیاط را جدا کرده است.

She finds it difficult to separate fact from fantasy.

برای او سخت بود که واقعیت و خیال را متمایز کند.

The ability to think separates humans from animals.

توانایی فکر کردن انسان ها و حیوانات را از هم متمایز می کند.

A magnet separates out scrap iron from the rubbish.

آهن ربا آهن قراضه را از زباله جدا می کند.