معنی فارسی و جمله با regret

He regretted his decision to leave collage.

او از تصمیم خود برای ترک دانشگاه پشیمان شد.

My husband regrets that he couldn’t be here tonight.

همسرم از اینکه نتوانست امشب اینجا باشد متاسف است.

My greatest regret is not going to college.

بزرگترین پشیمانی من دانشگاه نرفتن است.

It is with great regret that I must decline your offer.

با کمال تأسف مجبورم پیشنهاد شما را رد کنم.

He said he felt deep regret for having been part of a government that had brutally violated human rights.

او گفت که عمیقا متاسف است که بخشی از دولت بوده است که به طرز وحشیانه ای به نقض حقوق بشر پرداخته است.

Sara sends his regrets - he has the flu.

سارا بخاطر غیبتش ابراز تاسف کرد – او آنفولانزا گرفته است.