koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با press

press

اسم

US /ˈprɛs/

presses

(اسم) printing press یک ماشین چاپگر – چاپخانه، انتشارات (مثال دوم) - هر وسیله ای که برای فشردن استفاده می شود (دو مثال آخر)

Printing press, a machine by which text and images are transferred to paper or other media by means of ink.

یک ماشین چاپ، ماشینی است که توسط آن متن و تصاویر با استفاده از جوهر به کاغذ یا دیگر واسطه ها منتقل می شوند.

a university press

انتشارات دانشگاه

a garlic press

یک دستگاه فشار سیر (دستگاهی شبیه فندق شکن که سیر را درون آن منگنه می کنند و خورد می کنند)

a pants press

یک دستگاه پرس شلوار (که شلوار را برای اتو کردن داخل آن قرار می دهند)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مطبوعات (روزنامه ها، مجلات، رادیو و تلویزیون و غیره – مثال اول) - the press همچنین به معنی اهالی مطبوعات مانند خبرنگاران یا عکاسان است – واکنش منفی یا مثبت مطبوعات به کسی یا چیزی (مثال دوم) – فشار یا پرس (دو مثال آخر)

freedom of the press

آزادی مطبوعات

Every president has complained about bad press.

هر رئیس جمهوری در خصوص واکنش بد مطبوعات گله کرده است.

Those shirts need a press.

این پیراهن ها به یک پرس نیاز دارد.

A super-fast, 360 degree turn can be performed with the simple press of a button.

یک چرخش فوق العاده سریع و 360 درجه را می توان با فشار دادن ساده یک دکمه انجام داد.

press

فعل

presses; pressed; pressing

(فعل) فشار دادن (دو مثال اول) – تلاش زیاد به کار بستن برای متقاعد کردن کسی (مثال سوم) – اصرار کردن یا پافشاری کردن رو چیزی با تکرار مداوم آن (مثال آخر)

Press here to close.

برای بستن اینجا را فشار دهید.

My suit needs pressing.

لباس من نیاز به پرس کردن (اتو کردن) دارد.

The press pressed him to reveal more information.

اهالی رسانه او را تحت فشار قرار دادند تا اطلاعات بیشتری بروز دهد.

I did not press him further on the issue.

من روی این قضیه به او بیش از آن فشار وارد نکردم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) press charges علیه کسی اقدام قانونی کردن - press (something) on/upon (someone) به کسی فشار آوردن برای قبول کردن چیزی (مثال دوم) - press (someone or something) into service به کار گرفتن کسی یا چیزی در صورت نیاز - press the flesh با تعداد زیادی دست دادن (مثال آخر)

Is there anything I can do to press charges against these men?

کاری هست که من بتوانم انجام دهم و علیه آن افراد اقدام قانونی کنم؟

She kept pressing her opinions on us.

او همیشه عقاید خود را به ما تحمیل می کند.

The president reached into the crowd to press the flesh.

رئیس جمهور وارد جمعیت شد تا با مردم دست دهد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها