برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با pile + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با pile
(اسم) تعدادی از چیزهایی که رو هم تلنبار شده اند (توده، کُپه – دو مثال اول) – تعداد خیلی زیاد از چیزی (مثال سوم) - at the bottom of the pile در پایین ترین سطح یا در بی اهمیت ترین سطح (مثال آخر) - at the top of the pile در بالاترین سطح یا در مهم ترین سطح
a pile of clothes
یک توده لباس
یک تپه بزرگ از شن
I have got piles of work to do.
من کار زیادی برای انجام دادن دارم.
She always puts her own needs to the bottom of the pile.
او همیشه نیازهای خودش را در کمترین سطح از اهمیت قرار می دهد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) کرک یا پرز روی قالی و غیره
The rug has a thick pile.
این فرش دارای انبوهی از پرز است.
pile
فعل
piles; piled; piling
(فعل) گله ای حرکت دادن یا جابجا کردن – روی هم گذاشتن چیزها، تل انبار کردن چیزی (مثال دوم) - pile in به سرعت داخل یک مکان یا وسیله نقلیه شدن (مثال سوم)
Someone yelled "Fire!" and we all piled out into the street.
یک نفر داد زد: آتش! و ما همگی به خیابان رفتیم. (pile out یعنی به شکلی که در مثال گفته شد جابجا شدن)
I asked her to pile on extra potatoes.
من از او خواستم سیب زمینی های اضافی را تل انبار کند.
Sara came to pick them up, and they all piled in.
سارا آمد تا آن ها را برگرداند و آنها همگی به سرعت داخل ماشین رفتند. (ریختند داخل ماشین)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) pile on الف: چیز زیادی را روی چیز دیگر گذاشتن، تحت فشار قرار دادن کسی، کار زیادی را به کسی سپردن (مثال اول) ب: به بقیه برای نقد کردن چیزی یا کسی ملحق شدن (مثال دوم) - pile on the pounds وزن زیادی اضافه کردن - pile up افزایش پیدا کردن در تعداد (مثال آخر)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: