برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با off
ترجمه و جمله با off
(قید) خاموش – سر کار یا در مدرسه یا دانشگاه نبودن (در خانه یا تعطیلات بودن – آف بودن) - off duty کار نکردن چون وقت کارش در آن روز یا شیفت تمام شده
Turn the engine off.
موتور را خاموش کنید.
She's off today.
او امروز بیکار است.
این افسرها مرخص بودند.
(قید – ادامه بررسی معنی واژه) کمتر از حد معمول یا استاندارد – متوقف شدن یک رویداد برنامه ریزی شده - off and on یا on and off چیزی که هی متوقف شود و بعد شروع شود
off
حرف اضافه
(حرف اضافه) از یک مکان یا در یک فاصله از زمان یا مکان رخ دادن یا انجام شدن – برای اینکه بگوییم چیزی را کم کردیم یا برداشتیم
I fell off the ladder.
من از بالای درخت افتادم.
Get your feet off the table.
پایت را از روی میز بردار.
She took my name off the list.
من اسم من را از آن لیست خط زد.
(حرف اضافه – ادامه بررسی معنی واژه) پایین تر از یک سطح – اشاره به چیزی از یک اقدام - off of از
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: