برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با object
ترجمه و جمله با object
(اسم) چیزی که قابل دیدن یا لمس کردن است و معمولا موجود زنده نیست (شی) – هدف یا مقصود چیزی – موضوع یا مورد یک بحث یا مطالعه یا توجه، کسی یا چیزی که مورد مطالعه قرار می گیرد یا درباره آن بحث می شود و غیره
Distant objects look blurry to me.
اشیای دور (در فاصله دور قرار دارند) برای من تار به نظر می رسند.
My object was to explain the decision simply.
هدف من توضیح دادن این تصمیم به صورت ساده است.
sports cars and other objects of desire
ماشین های مسابقات و دیگر موارد مطلوب
The object of study in her research is the human brain.
موضوع مطالعاتی در تحقیق او، مغز آدمی است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) money/expense is no object پول/گران بودن مهم نیست - object lesson یک نمونه عملی - no object برای گفتن اینکه چیزی مهم یا نگران کننده نیست
Money’s no object; I want the best.
پول مسئله نیست، من بهترین را می خواهم.
It was an object lesson in how not to make a speech.
این یک نمونه عملی بود که چطور سخنرانی کنید.
Give me the best car you have—money is no object.
بهترین خودرویی که داری را به من بده – پولش مهم نیست.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مفعول (در دستور زبان)
(فعل) اعتراض داشتن یا مخالف بودن – گفتن نظر مخالف
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: