برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با match
ترجمه و جمله با match
(اسم) مسابقه ورزشی (مثال اول) – همتا (کسی یا چیزی که در یک سطح یا کیفیت با دیگری باشد – مثال دوم) – لنگه هم یا هم کُف هم یا جور هم (مثال سوم تا پنجم) – کبریت (مثال آخر)
a tennis match
یک مسابقه تنیس
Carlos was no match for the champion.
کارلوس هم سطح آن قهرمان نبود.
She was more than a match for her opponent.
او قوی تر از رقیبش بود.
They’re a perfect match.
آن ها لنگه بسیار مناسب هم هستند.
That shirt’s a perfect match for your blue skirt.
آن پیراهن با دامن آبی شما خیلی جور است.
to put a match to something
کبریت زدن به چیزی
match
فعل
matches; matched; matching
(فعل) مناسب بودن برای کسی یا چیزی (مثال اول) – مشابه یا برابر یا همانند بودن یا جفت بودن
Teaching materials should match individual students’ needs.
موارد آموزشی باید برای نیازهای هر یک از دانش آموزان مناسب باشد.
The dark clouds matched her mood.
ابرهای سیاه با حال او هماهنگ بود. (احوال او هم تیره و تار بود)
Her story doesn't match the facts.
داستان او با واقعیات هماهنگ نیست.
Your socks don't match.
جوراب های شما با هم جفت نیستند. (لنگه به لنگه هستند)
Their actions do not match their words.
اقدامات آن ها با حرف های آن ها یکی نیست.
It would be difficult to match the service this airline gives its customers.
سخت است که با خدماتی که این ایرلاین به مشتریانش می دهد برابر باشیم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) مسابقه دادن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: