معنی فارسی و جمله با license

a fishing license

مجوز ماهیگیری

Show me your driving license, please.

لطفاً گواهینامه خود را به من نشان دهید.

His job as a reporter gives him license to go anywhere and ask anything.

کار او به عنوان خبرنگار به او آزادی می دهد تا هر جایی برود و هر چیزی بپرسد.

She’s licensed to teach elementary school.

به او مجوز تدریس در مدرسه ابتدایی داده شده است.

The company licensed its name to others.

این شرکت اجازه استفاده از نامش را به دیگران داده است.