برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با level
ترجمه و جمله با level
(اسم) سطح – طبقه ساختمان (مثال دوم) – دستگاه تراز
level
صفت
(صفت) مسطح، هم تراز، مساوی – (در مورد صدای حرف زدن) آرام و مسلط
level
فعل
levels در آمریکایی leveled ,یا عمدتا در بریتیش levelled در آمریکایی leveling ,یا عمدتا در بریتیش levelling
(فعل) هدف گرفتن یا نشانه رفتن – مسطح کردن، صاف کردن، هم سطح کردن (مثال سوم) – نابود کردن، با خاک یکسان کردن
The officer leveled the gun at the robber's leg.
افسر پلیس تفنگ را به سمت پای سارق نشانه رفت.
Several complaints have been leveled at the school.
چندین شکایت متوجه این مدرسه شده است.
We need to level the garden before we plant anything.
ما باید باغچه را قبل از کاشتن چیزی مسطح کنیم.
Bulldozers are now waiting to level their home.
بولدوزر ها منتظرند تا خانه آن ها را ویران کنند.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: