معنی فارسی و جمله با immediate

to take immediate action

اقدام فوری اتخاذ کردن

The danger is not immediate.

خطر نزدیک نیست.

There are three schools in the immediate area.

سه مدرسه در این نزدیکی وجود دارد.

Our immediate concern is to provide aid to the victims.

نگرانی مهم کنونی ما کمک تهیه کردن برای قربانیان است.

Hospital visits are limited to immediate family.

ملاقات های بیمارستان محدود به خانواده بدون واسطه است. (پدر، مادر، برادر، خواهر، زن یا شوهر و بچه ها)

an immediate neighbor

یک همسایه دیوار به دیوار