برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با hook
ترجمه و جمله با hook
(اسم) قلّاب (برای آویزان کردن یا کشیدن چیزی – دو مثال اول) – نوعی ضربه در ورزش بوکس یا گلف یا کریکت (مثال سوم و چهارم) - hook shot نوعی پرتاب توپ به داخل سبد بسکتبال که در آن بازیکن توپ را در دست دارد و زیر تور، آن را از بالای سر خود و از بغل و به صورت کمان وارد سبد می کند در حالی که دستانش کشیده است
a fish hook
قلّاب ماهیگیری
قلّاب آویزان کردن کت/عکس
a hook shot
یک ضربه هوک (مثلا در گلف اگر بازیکن راست دست باشد، ضربه هوک ضربه ای است که توپ را منحنی وار به سمت چپ می برد و اگر چپ دست باشد توپ را به سمت راست به صورت منحنی پرتاب میکند – متضاد slice)
ضربه هوک راست/چپ (مشتی که در بوکس از بغل به بدن حریف وارد می شود)
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) ترجیع بند یک ترانه که مدام تکرار می شود و به راحتی به خاطر سپرده میشود (مثال اول) - by hook or by crook به هر روش ممکن - hook, line and sinker بدون شک و تردید، کاملا (مثال دوم) - off the hook الف: گریختن از مشکل یا تنبیه (مثال سوم) ب: گوشی تلفن خانگی را سر جای خود نگذاشتن به طوری که بوق می خورد و نمیتوان به آن تماس گرفت - on the hook for بدهکار بودن، مسئول چیزی بودن - ring off the hook مدام تماس گرفتن - sling your hook رفتن از جایی، ترک کردن
The song has a catchy hook.
این آهنگ ترجیع بند جذابی دارد.
What I said wasn't true, but he fell for it hook, line, and sinker.
آنچه من گفتم درست نبود ولی او کاملا آن را پذیرفت.
She apologized but he did not want to let her off the hook so easily.
او عذرخواهی کرد ولی آن پسر نمی خواست به راحتی از تنبیه کردن او بگذرد.
hook
فعل
hooks; hooked; hooking
(فعل) با قلّاب چیزی را بستن یا کشیدن یا آویختن (مثال اول) – قلّاب کردن دست یا پا به چیزی (مثال دوم) – ضربه اریب زدن در ورزش هایی مثل گلف یا بوکس یا فوتبال – رابطه جنسی پولی با کسی داشتن - hook up الف: ملحق شدن به کسی یا گروهی و شروع به کار کردن (مثال سوم) ب: رابطه عاطفی یا جنسی با کسی بر قرار کردن (مثال آخر)
How many salmon did you hook this afternoon?
امروز بعدازظهر چند ماهی قزل آلا گرفتید؟
He hooked his arm around my neck.
او دستش را دور گردن من قلّاب کرد.
The two men hooked up to form a new company.
آن دو نفر به هم ملحق شدند و یک شرکت جدید شکل دادند.
She tried to hook him up with one of her friends.
او تلاش کرد تا بین آن پسر و یکی از دوستانش رابطه برقرار کند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) hook (someone/something) up (to something) الف: وسیله ای را به برق یا یک ماشین دیگر وصل کردن (مثال اول) ب: یک بیمار را به یک وسیله سنجشی مثل مانیتور وصل کردن - hook into (something) وصل شدن به اینترنت یا یک منبع انرژی
Check that the computer is hooked up to the printer.
بررسی کن که کامپیوتر به پرینتر وصل شده باشد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: