برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با heel
ترجمه و جمله با heel
(اسم) پاشنه پا، پاشنه جوراب یا کفش – آدم رذل
Fear of spiders was his Achilles heel.
ترس از عنکبوت، پاشنه آشیل او بود.
A stone was digging into my heel.
یک سنگ داشت وارد پاشنه پا من می شد.
کفش هایی با پاشنه کوتاه / بلند
I felt like a heel when I couldn't stop to help.
وقتی نتوانستم برای کمک کردن بایستم احساس کردم یک آدم رذل هستم.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) bring/call sth/sb to heel مجبور کردن کسی یا حیوانی به اطاعت - come to heel به اطاعت تن دادن - come/follow hard/hot on the heels of sth خیلی زود بعد از چیزی رخ دادن (مثال اول) - hard/hot/close on sb's heels از نزدیک کسی را دنبال کردن - take to your heels به سرعت فرار کردن (مثال دوم) - under the heel of sth/sb کاملا تحت کنترل کسی یا چیزی بودن
heel
فعل
heels; heeled; heeling
(فعل) به سگ دستور نزدیک شدن دادن (مثال اول) – (در مورد کشتی یا قایق) یوری شدن، کج شدن به یک سمت (مثال دوم)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: