برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با front
ترجمه و جمله با front
(اسم) جلوترین قسمت یا مهم ترین طرف یک شی یا یک سطح – حوزه ای از فعالیت (زمینه – مثال سوم و چهارم) – تظاهر، وانمود
The front of the house faces Peach Street.
بخش جلویی خانه رو به خیابان پیچ است.
They chatted for a while in front of the apartment house.
آن ها جلوی آن خانه آپارتمانی برای مدتی حرف زدند.
I’m not having much luck on the job front.
در حوزه (زمینه) کاری من چندان خوش شانس نیستم.
We are making progress on the educational front.
ما در زمینه تعلیم و تربیت در حال پیشرفت هستیم.
I can't believe that your anger was all just a front!
نمی توانم باور کنم که عصبانیت تو همش تظاهر بود.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مرز بین هوای گرم و هوای سرد (جبهه هوا) – خط مقدم در جبهه - front to back (در مورد لباس) پشت و رو - in front الف: روبرو، جلو (مثال سوم) ب: نفر اول در مسابقه - in front of الف: جلو ب: در حضور (مثال چهارم)
جبهه هوای سرد / گرم
The general is sending more troops to the front.
ژنرال سربازان بیشتری به خط مقدم می فرستد.
Sara walked in front, carrying the baby.
سارا جلو حرکت کرد و بچه را حمل میکرد.
Parents shouldn't argue in front of the children.
والدین نباید جلوی فرزندان خود مشاجره کنند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) united front گروه متحد و دارای هدف مشترک - up front الف: به عنوان پیش پرداخت، پیش از انجام کار پول دادن (مثال اول) ب: صادقانه، صادق، رو راست (مثال دوم)
front
صفت
(صفت) جلویی - front and center مهم ترین مسئله
front
فعل
fronts; fronted; fronting
(فعل) رو بروی چیزی بودن – میزبان بودن در یک برنامه – رهبری کردن یک خواننده – پیش پرداخت دادن به کسی
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: