عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با flash

flash

اسم

US تلفظ صوتی/ˈflæʃ/

flashes

(اسم) یک درخشش ناگهانی و روشن ولی کوتاه مدت – وقوع یا ظهور ناگهانی چیزی (جلوه، تلالو، برق) – زرق و برق

A brilliant/blinding flash lit up the sky.

درخششی درخشان / کور کننده آسمان را روشن کرد.

a flash of color

جلوه ای از رنگ

a show with a lot of flash but little substance

یک برنامه پر زرق و برق ولی با درون مایه اندک

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) دستگاه فلش - flash in the pan کسی که بعد از مدتی موفقیت با شکست و سقوط مواجه می شود - in a flash به سرعت یا ناگهانی

a camera with a flash

دوربینی با یک فلش

He was a flash in the pan whose second album didn't sell very well.

او یک درخشش کوتاه مدت بود که آلبوم دوم او خیلی خوب نفروخت.

I'll be back in a flash.

به سرعت باز خواهم گشت.

flash

فعل

flashes; flashed; flashing

(فعل) فلاش زدن – به سرعت یا به صورت ناگهانی ظاهر شدن – به سرعت عبور کردن

Cameras flashed as the celebrities passed.

دوربین ها همین که سلبریتی ها عبور می کردند فلاش می زدند.

A message flashed on the screen.

پیغامی روی صفحه نمایش ظاهر شد.

A car flashed by.

خودرویی به سرعت عبور کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) به سرعت نشان دادن – (در خصوص چشم) نشان دادن احساس زیاد

The officer flashed his badge.

افسر پلیس نشانش را به سرعت نشان داد.

Fear flashed in his eyes.

ترس در چشمانش برق زد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها