برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با flag
ترجمه و جمله با flag
(اسم) پرچم – هر چیزی که شبیه پرچم است - گل زنبق – flagstone سنگ صافی که برای پیاده رو و غیره استفاده میشود، سنگ فرش
flag
فعل
flags; flagged; flagging
(فعل) علامت گذاری کردن چیزی (دو مثال اول) – علامت دادن به چیزی یا کسی که در حال حرکت است (مثال سوم) – هشدار دادن (مثال چهارم)
I have to flag these things more clearly.
من باید آن چیزها را واضح تر علامت گذاری کنم.
She flagged three pages to review.
من سه صفحه را برای مرور علامت گذاری کردم.
flag a taxi
دست تکان دادن برای نگه داشتن تاکسی
هشدار دادن درباره چند مشکل
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) خسته شدن یا ضعیف تر شدن، کم اثر تر شدن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: