برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با first + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با first
(صفت) اول، نخستین – نوازنده اصلی - first thing هیچ چیز - at first blush یا at first glance یا at first sight با اولین بررسی یا نگاه (مثال آخر)
his first wife
زن اول او
first violin
نوازنده اصلی ویلون (در یک گروه کنسرت)
He doesn't know the first thing about the problems we've been having.
او هیچ چیز درباره مشکلاتی که ما داشتیم نمی داند.
At first glance the twins look identical.
در اولین نگاه، دو قلوها یکسان به نظر می رسند.
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) (at) first hand شخصا، بدون واسطه - first among equals رهبر - first thing الف: هیچ چیز (مثال اول) ب: قبل از همه، قبل چیز دیگر - first things first اول از همه، کاری که باید قبل از هر کاری انجام شود (مثال دوم) - in the (first) flush of در زمان ابتدایی چیزی که هیجان انگیز است مثل ساعت اولیه پیروزی - in the first instance قبل از هر چیز - in the first place از ابتدا (مثال سوم) - love at first sight عشق در یک نگاه
She doesn't know the first thing about the problems we faced.
او چیزی درباره مشکلاتی که ما با آن ها روبرو شدیم نمی داند.
First things first, let's find a place to spend tonight.
اول از همه بیایید جایی برای سپری کردن امشب پیدا کنیم.
She didn't care much for having kids in the first place.
او از اولش هم اهمیتی به داشتن بچه نمیداد.
first
قید
(قید) در ابتدا، اول از همه – اولین بار - come first اهمیت بیشتری داشتن نسبت به چیزهای دیگر (مثال سوم)
من باید اول از همه به او پول بدهم.
I loved her when I first saw her.
وقتی اولین بار او را دیدم عاشقش شدم.
My job is important, but my family comes first.
کار من مهم است ولی خانواده من اهمیت بیشتری دارد.
(قید – ادامه بررسی معنی واژه) first and foremost پیش از همه چیز (مثال اول) - first and last برای تاکید روی مهمترین چیز
first
اسم
firsts
(اسم) یک رخداد یا تجربه یا دستاورد و غیره که اولین باشد (مثال اول) – مقام اول (مثال دوم) – دنده یک خودرو و غیره (first gear) – بالاترین نمره ای که در مدرک دانشگاه میتوانید کسب کنید (مثال سوم) – اولین مکان از مکان های چهارگانه بیسبال (first base)
This new surgical technique is a first for the hospital.
این تکنیک جراحی جدید اولین تجربه این بیمارستان است.
to take first
مقام اول را کسب کردن
Sara got a first in Law.
سارا بالاترین معدل را در حقوق کسب کرد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) at first در ابتدا، از همان ابتدا - from the first از ابتدا
first
ضمیر
(ضمیر) نفر یا نفرات اول – اولین بار
She was the first to arrive.
او اولین نفری (جزء اولین نفراتی) بود که رسید.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: