برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با figure
ترجمه و جمله با figure
(اسم) یک عدد یا مقدار – شکل یا فرم – شکل بدن که در فاصله دور قرار دارد یا واضح نیست
By 2017, this figure had risen to 14 million.
تا سال 2017 این عدد (این مقدار) به 14 میلیون رسیده بود.
geometric figures
اشکال هندسی
I saw a shadowy figure approaching.
دیدم که یک انسان در حال نزدیک شدن است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) هیکل آدمی، تیپ – تصاویر یا نقاشی داخل یک کتاب یا سند – figure of speech اصطلاح
figure
فعل
figures; figured; figuring
(فعل) انتظار داشتن یا اعتقاد داشتن یا تصمیم گرفتن یا فکر کردن درباره اینکه چیزی اتفاق خواهد افتاد یا شرایطی وجود خواهد داشت
I figured they would lose.
من انتظار داشتم آنها گم شوند.
I figured he'd get tired of it in a few days.
من فکر کردم (من برآورد کردم) که او طی چند روز از آن خسته خواهد شد.
You can’t figure on going out and being back in two hours.
فکر نکنید که می توانید بیرون بروید و طی دو ساعت برگردید.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) فهمیدن، سر در آوردن – منطقی به نظر رسیدن، عادی به نظر رسیدن، قابل انتظار بودن
Their reasons for doing this are hard to figure.
دلیل آن ها برای انجام این کار، به سختی قابل فهم است.
His explanation just doesn't figure.
توضیح او اصلا منطقی به نظر نمی رسد.
That figures.
آن قابل انتظار است. (مرا متعجب نمی کند)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) figure in چیزی را هنگام محاسبه در نظر گرفتن یا مشارکت داشتن در چیزی (دو مثال اول) - figure on انتظار داشتن یا گرفتن چیزی
When they were preparing a budget, they forgot to figure in travel expenses.
هنگامی که داشتند بودجه را آماده می کردند، فراموش کردند که هزینه های سفر را محاسبه کنند.
persons who figured in the robbery
افرادی که در آن سرقت مشارکت داشتند
They weren't figuring on the extra income.
آن ها انتظار درآمد اضافی را نداشتند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) figure out فهمیدن، پی بردن (دو مثال اول) - go figure سخت، دشوار
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: