برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با fasten
ترجمه و جمله با fasten
(فعل) وصل شدن، وصل کردن، چسبیدن، چسباندن – بستن
He fastened the dog's leash to a post and went into the store.
او قلّاده سگ را به یک صندوق پست بست و وارد فروشگاه شد.
This dress fastens in the back.
این پیراهن از پشت بسته می شود.
کمربند ایمنی خود را ببندید.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) fasten on چشم یا توجه یا امید یا تقصیر و غیره را به چیزی معطوف کردن یا دوختن (مثال اول) - fasten onto (something) گفتن و محکم نگه داشتن چیزی
She fastened on the television screen.
او به صفحه تلویزیون چشم دوخته بود.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: