برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با egg
ترجمه و جمله با egg
(اسم) تخم – تخمک جنس ماده (مثال دوم) – تخم مرغ شکل (مثال سوم) - bad egg کسی که کاری بدی کرده - curate's egg چیزی که هم بد است و هم خوبی دارد - have egg on your face احمق به نظر رسیدن به این دلیل که پیش بینی شما غلط بوده است (مثال چهارم)
The fish lay thousands of eggs at one time.
ماهی در هر بار هزاران تخم می گذارد. (lay تخم گذاشتن)
The egg is fertilized by the sperm.
تخمک به وسیله اسپرم بارور می شود. (egg یا ovum (ˈoʊvəm) یا ovule (ˈoʊvjuːl) هر سه به معنی تخمک هستند)
a chocolate egg
شکلات تخم مرغ شکل
Don't ever predict elections because all too often you end up with egg on your face.
هرگز انتخابات ها را پیشبینی نکن چو اغلب اوقات ضایع میشوی.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) good egg یک آدم دوست داشتنی - lay an egg کاملا شکست خوردن - put all your eggs in one basket تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دادن (همه داشته خود را روی چیزی ریسک کردن) - the goose that lays the golden egg چیزی که منبع خیلی خوبی برا کار یا پول در آوردن است - walk on eggs خیلی مراقب بودن تا به کسی توهین نشود یا ناراحت نشود (مثال اول)
egg
فعل
eggs; egged; egging
(فعل) egg (someone) on تشویق کردن کسی به کاری
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: