برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با edge
ترجمه و جمله با edge
(اسم) لبه – تیغه (مثال دوم) – برتری، مزیت
Don't put that glass so near the edge of the table.
آن لیوان را خیلی نزدیک لبه میز نذار.
the edge of an ax
تیغه (لبه) یک تبر
Our experience gave us the edge.
تجربه به ما برتری داد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) push/drive sb over the edge رو به دیوانگی نهادن، دیوانه کردن یا شدن (مثال اول) - on edge مضطرب (مثال دوم) - on the edge of your seat خیلی هیجان زده و مشتاق به چیزی گوش دادن یا چیزی را تماشا کردن، تمام توجه خود را معطوف به چیزی کردن (مثال سوم) - take the edge off sth از شدت چیزی کاستن (مثال چهارم)
Her parents worried that the news might drive/push her over the edge.
والدین او نگران بودند که آن این خبر ممکن است او را دیوانه کند.
She seem a little on edge today.
او امروز کمی مضطرب به نظر میرسد.
The movie's last scenes kept us on the edge of our seats.
آخرین صحنه های فیلم ما را هیجان زده نگهداشت.
Her apology took the edge off his anger.
عذرخواهی او از شدت خشم آن مرد کاست.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) get/gain/have an edge (over/on sb/sth)برتری داشتن، برتری یا مزیت بدست آوردن (مثال اول) - give sb an edge (over/on sb/sth) برتری دادن (مثال دوم) - lose your edge برتری یا مزیت خود را از دست دادن - be on the edge of sth نزدیک چیزی (مثال سوم)
You need to get/gain an edge on your competition.
تو باید در مقابل رقیب خود یک برتری به دست بیاوری.
Our experience gave us an edge.
تجربه ما به ما برتری میدهد.
Their economy is on the edge of collapse.
اقتصاد آن ها در شرف سقوط است.
edge
فعل
edges; edged; edging
(فعل) لبه دادن به چیزی (مثال اول) – در کنار یا لبه چیزی بودن – به آهستگی حرکت کردن (مثال دوم) – با اختلاف اندک کسی را شکست دادن - edge out کم کم موفق شدن یا محبوب شدن و غیره
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: