برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با dull
ترجمه و جمله با dull
(صفت) کسل کننده، خسته کننده (boring - مثال اول) - غیر شفاف، کدر (در مورد رنگ) مات (مثال دوم) - (در مورد نوک چیزی) کند، غیر تیز (مثال سوم)
(صفت - ادامه بررسی معنی واژه) (در مورد صدا) غیر شفاف، خفیف (مثال اول) - (در مورد درد) خفیف (مثال دوم) - ابری، گرفته (مثال سوم) - احمق - (در اقتصاد) راکد
I heard a dull thud from the kitchen.
صدای تپ تپ خفیفی از آشپزخانه شنیدم.
درد خفیفی در کمر او
آسمان گرفته زمستانی
(صفت - ادامه بررسی معنی واژه) dull as dishwater خیلی کسل کننده - dull as ditchwater خیلی کسل کننده
dull
فعل
dulls; dulled; dulling
(فعل) کدر شدن، شفافیت خود را از دست دادن - فروکش کردن، آرام شدن - کند شدن لبه تیز چیزی
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: