برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با cross
ترجمه و جمله با cross
(فعل) از یک سو به سوی دیگر چیزی رفتن (عبور کردن) - cross sb's mind از ذهن کسی گذشتن یا به ذهن خطور کردن - cross your arms/fingers/legs دست یا انگشت یا پا را روی دیگری گذاشتن
It's not a good place to cross the road.
جای خوبی برای عبور از خیابان نیست.
It never once crossed my mind that she might be unhappy.
هرگز به ذهنم خطور نکرد که او ممکن است ناراحت باشد.
She sat down and crossed her legs.
او نشست و پا روی پا گذاشت.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) از روی هم عبور کردن (مثل خط) – ترکیب کردن دو حیوان یا گیاه متفاوت (مثال دوم) – مخالفت کردن با کسی
یک خط از روی دیگری گذشت.
A mule is the product of a horse crossed with a donkey.
قاطر محصول اسبی است که با الاغ آمیزش می کند.
She's really nice until you cross her.
او واقعاً خوش رفتار بود تا اینکه تو با او مخالفت کردی.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) cross your fingers امیدوار به خوش شانسی بودن (مثال اول) - cross my heart یا cross my heart and hope to die قول دادن، قسم خوردن - cross off خط زدن اسامی یا گزینه ها در یک لیست - cross out خط زدن روی چیزی که اشتباه است (مثال دوم) - cross over الف: از یک طرف به طرف دیگر چیزی رفتن ب: تغییر دادن رویه یا گزینه (مثال سوم) - cross paths به هم برخورد کردن، به صورت غیر منتظره یکدیگر را دیدن
I crossed my fingers and hoped that I would be chosen.
امیدوارم که خوش شانس باشم و انتخاب شوم.
cross out a mistake
خط کشیدن روی یک اشتباه (مثل اشتباه املایی)
Jim crossed over from country to pop.
جیم از سبک آهنگ محلی به پاپ تغییر استایل داد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) cross someone's face کم کم روی صورت کسی نمایان شدن (مثل لبخند) - cross someone's mind به ذهن کسی خطور کردن (مثال اول) - cross swords دعوا کردن، جنگیدن - cross that bridge when you come to it اینکه بگویید که هر وقت مشکلی پیش بیاید آن وقت فکری خواهید کرد نه قبل از آن - cross the line از خط قرمز چیزی عبور کردن - cross up الف: کسی را گیج کردن ب: چیزی را خراب کردن - cross yourself با دست علامت پدر پسر روح القدوس را روی سر و سینه اجرا کردن
cross
صفت
(صفت) عصبانی، ناراحت
cross
اسم
crosses
(اسم) علامت به علاوه (+) یا ضربدر (x) – صلیب – ترکیب یا آمیزش یا مخلوط دو چیز متفاوت
Put a cross next to the name of the candidate you want to vote for.
کنار نام کاندیدی که می خواهید رای بدهید یک ضربدر قرار دهید.
a necklace with a gold cross
گردنبندی با یک صلیب از جنس طلا
Police dogs are often a cross between a retriever and a German Shepherd.
سگ های پلیس معمولا ترکیبی (آمیزشی) از یک سگ شکاری و یک سگ شفرد آلمانی هستند.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: