برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با crash
ترجمه و جمله با crash
(اسم) تصادف – صدای بلندی که ناشی از شکست یا ضربه خوردن چیزی است (ترق) – سقوط در بحث اقتصاد و بازار (مثال سوم)
crash
فعل
crashes; crashed; crashing
(فعل) بدون دعوت یا بلیط وارد جایی شدن – به شدت به چیزی برخورد کردن یا تصادف کردن به طوری که باعث خسارت شدید یا نابودی شود (مثال دوم) – با صدای بلند فرو ریختن یا برخورد کردن و غیره
Some guys tried to crash the party but they weren’t allowed in.
چند نفر سعی کردند بدون دعوت وارد مهمانی شوند ولی به آن ها اجازه داده نشد.
او با یک خودروی دیگر تصادف کرد.
The walls crashed down around them.
دیوار ها اطراف آن ها فرو ریخت.
(فعل – ادامه بررسی واژه) از کار ایستادن کامپیوتر (مثال اول) – خوابیدن (مثال دوم) – سقوط کردن اقتصاد و سرمایه (مثال سوم) – بدون دعوت وارد جایی شدن - crash and burn کاملا شکست خوردن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: