برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با commission
ترجمه و جمله با commission
(اسم) کمیسیون – درخواست کار یا یک سفارش کار (مثال دوم) – ترفیع درجه در ارتش
Congress appointed a commission to study immigration policy.
کنگره کمیسیونی برای مطالعه مقررات مهاجرت تعیین کرد.
Eventually she agreed to accept the commission.
سرانجام او موافقت کرد تا آن سفارش کار را بپذیرد.
She received her commission as a lieutenant in the US Army.
او ترفیعش به عنوان یک ستوان در ارتش آمریکا را دریافت کرد.
(اسم – ادامه معنی واژه) انجام یا ارتکاب یک جرم – حق کمسیون (مثال دوم) - in commission آماده به کار - out of commission خراب یا از دسترس خارج شده (مثال سوم)
commission
فعل
commissions; commissioned; commissioning
(فعل) به کسی برای انجام کاری ماموریت دادن، گماشتن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: