عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

top of the page

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با bound

bound

فعل

US تلفظ صوتی/ˈbaʊnd/

(فعل) گذشته فعل bind

bound

صفت

(صفت) خیلی محتمل یا مطمئن (دو مثال اول) – snow-bound/strike-bound/tradition-bound etc اینکه بگویید که چیزی، تغییر یا پیشرفت یا جابجایی و ... آن ممکن نیست یا احتمالش خیلی کم است (مثال سوم) - be bound (by something) مجبور یا محدود بودن به یک قانون یا توافق و ... (دو مثال آخر)

It's bound to rain soon.

خیلی احتمالش زیاد است که به زودی باران ببارد.

She's bound to feel nervous about her interview.

او حتما درباره مصاحبه خود اضطراب دارد.

a culture-bound philosophy

یک فلسفه وابسته به فرهنگ

You are legally bound to report the accident.

شما قانونا مجبورید که این تصادف را گزارش دهید.

She was duty bound to help.

او وظیفه اش بود که کمک کند.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) (در مورد یک کتاب و ...) پوشیده شده یا صحافی شده با کاغذ یا چرم و ... (مثال اول) - be bound (together) by something متحد بودن یا خیلی نزدیک بودن یا ارتباط داشتن (مثال دوم) - be bound and determined مصمم به انجام کاری بودن (مثال سوم) - I'll be bound مطمئن هستم - bound up وابسته به یا درگیر چیزی یا کسی بودن (مثال آخر) - bound for London/Mexico etc یا northbound/southbound/eastbound/westbound اینکه بخواهید مسیر حرکت یا مقصدی را بیان کنید

The book was bound in shiny green leather.

کتاب با چرم سبز براق صحافی شده بود.

She and I are bound together by our shared past.

او و من به واسطه گذشته مشترک خود، با هم پیوند داریم.

They are bound and determined to build their own house someday.

آن ها مصمم هستند تا روزی خانه خود را بسازند.

Sara's too bound up in her own worries to be able to help us.

سارا به قدری درگیر نگرانی های خودش است که نمی تواند به ما کمک کند.

bound

اسم

bounds

(اسم) یک خیز یا پرش بلند و سریع - by/in leaps and bounds خیلی سریع و بزرگ یا فراگیر (مثال دوم) – bounds محدوده، حد و مرز (مثال سوم تا پنجم) - know no bounds محدودیت نداشتن (مثال آخر)

The deer was away in a single bound.

آن آهو با یک خیز بلند دور شد.

The profits of my company are increasing by leaps and bounds.

سود شرکت من خیلی سریع و گسترده رو به افزایش است.

within the bounds of the law

در محدوده (چهارچوب) قانون

be/go beyond the bounds of credibility/reason/decency etc

از اعتبار افتادن یا خارج شدن/ بی منطق شدن یا از اعتبار ساقط شدن/ از درستی و شایسته بودن تهی شدن

be within/beyond the bounds of possibility

ممکن بودن/ناممکن بودن

Jim's love for her knew no bounds.

علاقه جیم به آن دختر هیچ حد مرزی نداشت.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in bounds محدوده مجاز قرار داشتن توپ یا بازیکن ها در ورزش هایی مثل بسکتبال یا فوتبال و ... - out of bounds الف: خارج از محدوده مجاز قرار داشتن توپ یا بازیکن ها در ورزش هایی مثل بسکتبال یا فوتبال و ... ب: بد، غیر قابل قبول ج: مکانی که مردم اجازه رفتن به آنجا را ندارند (off-limits) د: برای توصیف چیزی که ممنوع است (off-limits)

bound

فعل

bounds; bounded; bounding

(فعل) bound up/over/towards/across etc پرش کنان حرکت کردن - be bounded by something احاطه شدن یا محصور شدن (مثال دوم)

bound over the fence

از روی نرده پریدن

a yard bounded by a wooden fence

حیاطی که با یک نرده چوبی چپر شده است

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها