برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با board
ترجمه و جمله با board
(اسم) تخته (دو مثال اول) – هیات امناء، هیئت مدیره (مثال سوم) – تابلو اعلانات – گروهی از مردم، شورا، انجمن (مثال آخر)
She wrote it on the board.
او آن را روی تخته نوشت.
a whiteboard
یک وایت بورد (تخته سفید)
members of the board
اعضای هیئت مدیره
a member of the advisory board
یک عضو از شورا توصیه کننده
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) وعده غذایی که در یک مکان اجاره ای موقت مانند هتل داده میشود و جزئی از قرارداد حضور شما است (مثال اول) - half board بعضی از وعده های غذایی - full board همه وعده های غذایی – boards امتحان ورودی دانشگاه (در آمریکا - مثال دوم) - the boards دیوار کوتاه چوبی که دور تا دور یک زمین حاکی ساخته میشود (در آمریکا) - across the board برای همه، شامل همه - go by the board یا go by the boards (US) منسوخ شده، رها شده - on board الف: سوار بر قطار یا هواپیما و غیره (مثال سوم) ب: همراه کردن، شامل گروهی که موافق باشند
board
فعل
boards; boarded; boarding
(فعل) سوار هواپیما، قطار و غیره شدن یا کردن (مثال اول) – پوشاندن یا بستن چیزی با چوب (مثال دوم) – غذا دادن در هتل و غیره – پول غذا را دادن (مثال سوم)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: