برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با bind
ترجمه و جمله با bind
(فعل) گره زدن، بستن یا پیچیدن چیزی یا کسی (دو مثال اول) – بستن یا باند پیچی کردن عضوی از بدن (مثال سوم) – صحافی کردن یا چسباندن صفحات یک کتاب یا ترتیب دادن جلد یک کتاب (مثال آخر)
Bind together the two broken ends.
این دو انتهای شکسته شده را به هم ببندید (بچسبانید).
She bind her hair in a ponytail.
او موهایش را دم اسبی می بندد.
bound up their wounds
بستن رخم های آن ها
This book was bound by hand.
این کتاب به صورت دستی صحافی شده است.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) مخلوط کردن (در آشپزی یا در تشکیل یک مولکول در یک ترکیب شیمیایی – دو مثال اول) – متحد کردن یا ایجاد حس اتحاد کردن (مثال سوم) - bind someone to something کسی را به تعهد یا قولی مجبور کردن (مثال چهارم) - bind over کسی را به دادگاه احضار کردن، مجبور به حضور در دادگاه شدن (مثال آخر)
The mixture wouldn't bind.
این ترکیب با هم مخلوط نمیشود.
particles that bind to/with one another
ذراتی که با هم ترکیب میشوند
the emotional ties that bind us together
پیوندهای عاطفی که ما را با هم متحد میکند
We are bound to the original contract.
ما متعهد به قرارداد اصلی هستیم.
The judge bound over the accused murderer for trial.
قاضی آن متهمین به قتل را به دادگاه فراخواند.
bind
اسم
(اسم) مشکل، معضل
Yet the government is in a bind.
هنوز دولت دچار مشکل است.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: