برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با base
ترجمه و جمله با base
(اسم) پایه – محل اصلی برای زندگی کردن یا ماندن در خلال یک ماموریت کاری – (در ارتش) پایگاه (مثال آخر)
The statue has a solid concrete base.
این مجسمه یک پایه بتنی محکم دارد.
You can use our apartment as a base in New York.
می توانید از آپارتمان ما به عنوان یک مکان اصلی در نیویورک استفاده کنید.
an air base
یک پایگاه هوایی
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) اساس، بنیان (مثال اول) – افراد، گروه ها، پول و غیره که بخش اصلی چیزی را شکل میدهند
a good scientific research base
یک بنیان تحقیقات علمی خوب
customer base
مشتری ها
the tax base
کسانی که مالیات میدهند
economic base
چیزها یا کارهایی که ثروت و شغل درست میکنند
manufacturing base
بنگاه های تولیدی، شرکت های تولیدی
fan base
طرفداران
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) (در بیسبال) هر یک از چهار بخشی که برای گرفتن امتیاز باید لمس شود – (در شیمی) باز، قلیا (مثال اول) – مبنای یک عدد در ریاضی (مثال دوم)
A base has a pH higher than 7.
یک باز پی اچ کمتر از 7 دارد.
base 10
مبنای 10
base
فعل
bases; based; basing
(فعل) استفاده از یک مکان خاص به عنوان مکان اصلی یک کسب و کار، تعطیلات و غیره، مستقر کردن، بنیان نهادن
They decided to base the new company in New York.
آن ها تصمیم گرفتند تا شرکت جدید را در نیویورک بنا نهند.
You've based your opinion on faulty information.
تو نظرت را بر پایه اطلاعات نادرست بنا نهاده ای.
base
صفت
(صفت) پست، کم ارزش، فرومایه – basely (قید) با فرومایگی – baseness (اسم) پست بودن، فرومایه بودن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: